مدافعان حریم انقلاب و اسلام
داخل تاکسی که بودم از کنار موکبی که به یاد "شهید حجت" (شب شهادت) زده بودند گذشتیم،
گذشتیم و نطق جوانی باز شد... گفت و گفت و گفت؛ انگار یک نفر قلبت را با خنجر داشت می درید، واقعا دردم گرفت. دردم گرفت از نامردی و بی مهری. درد داشت
> این ها رفته اند آنجا چه بکنند، دارند انسان های بی گناه را به دستور بشار اسد می کشند و... همه این ها یک مشت (...) نیست و.
انگار مال سیاره دیگری بود یا! نمی دانم. ولی این روزها چقدر زن و مرد مریخی زیاد شده. با خودم گفتم! معلوم است "دیش" پشت بامشان کارش را خوب انجام داده.
گفت و ساکت که شد؛
بند دلم باز شد و گفتم: اگر این ها نبودند، امروز داعش و اعوان و انصارش باید کنار پدر و مادر و خانه تو منزل کرده بودند! طاقت نیاورد و نرسیده به مقصد پیاده شد
نمی دانم ممکن بود بعد از آن کار دست خودم و خودش بدهم.
در عصر حاضر، "حزب الله" غریب تر از این هم باشد نباید شک کرد. ما که هنوز سنگ نخورده ایم...
او زودتر پیاده شد و من هنوز سواره؛
هر دو پیاده شدیم، ولی او از مقصد دورتر بود...
.
در خط جهاد گرچه گمنام شدند
با ذکر حسین و زینب آرام شدند
اینان نه فقط مدافعان حرم اند
امروز مدافعان اسلام شدند
******
خوشا آنان که زینب یارشان شد
صداقت در عمل کردارشان شد
به عباس اقتدا کردند و رفتند
علمدار حرم سردارشان شد
اسفند/ ۱۳۹۴