شهید، حجت اسدی
لبریز عشق عازم شامات می شود
"حجت" فدای عمه سادات می شود
او گفته بود اهل خرابات می شود
با روی سرخ راهی میقات می شود
"راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست"
پوشیده است در دل عشاق راز عشق
محرم نباشد آنکه نشد هم طراز عشق
سرمایه ای نداشت به جز سوز و ساز عشق
آخر پرید در حرم و بر فراز عشق
"صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند
اهل نظر معامله با آشنا کنند "
یا رب نظر نما به صف دل شکستگان
قدری بریز می به کف دل شکستگان
از ما سلام از طرف دل شکستگان
بر شاه عشق در نجف دل شکستگان
"چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
بر حضرت کریم تمنا چه حاجت است "
خسران زده است هرکه نشد مبتلای تو
افتاده اند خیل شهیدان به پای تو
این جان کم است جان دو عالم فدای تو
کاری نکرده ایم که آقا برای تو
" ای سرو نازحسن که خوش می روی به ناز
عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز "
>>> تقدیم به غلامان کویش، ازجمله شهید مجاهد"حجت اسدی"
۴اسفند / ۹۴
ویرایش و تصحیح[زمستان ۹۶]