راستش را بخواهی...
در دوستی و انتساب هایم، انتظاری ندارم
اما
"کار" که می رسد... انتظار دارم
باشی.
راستش را بخواهی...
در دوستی و انتساب هایم، انتظاری ندارم
اما
"کار" که می رسد... انتظار دارم
باشی.
چه می کنی؟
هر که را می بینی با نوعی بدبختی دارد "حال" می کند!
چه می کنی، طوری زندگی می کنی که انگار حالا حالاها هستی؛
برای تو این دو بیت بس است... درکم کن
...
نگاه بکن به کیسه ام که مانده درهم کمی
بگو که جا نمانده ام، چرا مرا نمی بری؟!
...
سحر به دیده گفتمی، که "شمع" را که مشتری؟
صدا بزد به کربلا، خریده شد ز مادری
ربیع الأول/۱۳۹۴
تمام گیر زندگی مان
به خاطر این بود... و شاید... خواهد بود
که از
" خود "
نگذشتیم و نمی گذریم...