غریبِ قریب بودم
اشک شدم
آب شدم
...
چکیدم
!
دیدم!
ناگهان می سوزم
فهمیدم
کار "شمع" را می کنم...؛؛
سوختم.
غریبِ قریب بودم
اشک شدم
آب شدم
...
چکیدم
!
دیدم!
ناگهان می سوزم
فهمیدم
کار "شمع" را می کنم...؛؛
سوختم.
قطعه ای از حماسه؛
چه کسی گفته که زینب به اسیری رفته
او امیر آمده و... هم چو امیری رفته
استوار است و چنان مادر پیری رفته
خسته او نیست، اگر راه کثیری رفته
فاتح آن است که در معرکه او را دارد ...
جمادی الاول _ دی / ۱۳۹۵
جاذبه ها چیست!؟
[جماعت حزب اللهی هنوز درگیر خودسانسوری است]
اگر مسجد و جایی به اسم کانون و محیط فرهنگی نبود، بعید بود به ذهن ناقص ما برسد کجا و چطور حرکت بزنیم، چرا!؟
برگردیم ابتدای بحث...(ما مکان و نوع کارمان متفاوت است و الا جنس همان جنس است)
چقدر عوضی گرفتم همه چیز را
چقدر عوضی می بینم
.
.
دائم عوض می شوی ای "من"
خیلی عوض شده ام...
فقط روی سر خودم داد می زنم... غُر می زنم؛