باز هم بدجور سوزنم گیر کرده...
پیرمردی وسط روضه ما گفت حسین
من نگفتم ولی
ارباب مرا هم بخشید.
باز هم بدجور سوزنم گیر کرده...
پیرمردی وسط روضه ما گفت حسین
من نگفتم ولی
ارباب مرا هم بخشید.
هوای تکیه دلم سنگین شور می زند
صفر هم،
باشد
تو نیز برو
آخر سفری نشدم
آخر همۀ سفرها کربلا
اصلاً
مگر چه می شد
همۀ سفرها کربلا...